در ١١ ارديبهشت ٨٩ برگ جديدى در سياست ايران ورق خورد؛ کارگران جلو صحنه سياست قرار گرفتند. در ١١ ارديبهشت ٨٩ چيزى عوض شد٬ سدى شکست٬ اميدى در جامعه جارى شد٬ باورى قديمى عمومى تر شد٬ و اين صرفا نقطه عطفى در يک جدال بنيادى و ريشه دار در جامعه ايران است که پيروزى اش به رفع موانع بسيارى گره خورده است. اين ارزيابى شايد براى بسيارى اغراق آميز بنظر برسد اما يک واقعيت ساده است. واقعيت تقابل جنبشهاى طبقاتى اى که ريشه در اقتصاد سياسى يک جامعه سرمايه دارى بحران زده در يک دوره انقلابى دارند.
اشتباه است اگر ميزان و کميت اجتماعات کارگرى و حتى مضمون قطعنامه ها و شعارهاى کارگران را معيارى براى درستى يا نادرستى اين ارزيابى دانست. اول مه هاى راديکال تر و گسترده تر در سالهاى گذشته هم داشته ايم. اما اول مه ٨٩ در اساس متفاوت است. اين واقعيتى است که کارگران هنوز از تشکلهاى برسميت شناخته شده و يا تحميل شده توده اى و حزبى که حرکت کل طبقه را جهت دهد برخوردار نيستند. اين واقعيتى است که سرمايه دارى ايران با اشکال مختلف از جمله سلاح فقر تحرک کارگر را محدود کرده است. اين واقعيتى است که شرايط کار از جمله خطر مستمر اخراج٬ قراردادهاى برده وار٬ شقه شقه کردن کارگران در مراکز صنعتى٬ تعطيلى بيشتر مراکز کارگرى و اخراجهاى وسيع٬ و پيگيرى مستمر فعالين کارگرى و کارگران مبارز بر مشقات و دامنه عمل کارگران افزوده است. و بالاخره اين واقعيتى است که از جناح هاى سرمايه دارى ايران تا اپوزيسيون رنگارنگ بورژوائى همه شمشير بدست در خدمت سرمايه و عليه منافع مستقل و اهداف سياسى و اجتماعى جنبش طبقه کارگر بصف شده اند. همه اينها فرض من است.
ويژگى روز کارگر ٨٩ را اما بايد در متن اوضاع ملتهب سياسى ايران و صفبنديهاى جنبشهاى متمايز سياسى و طبقاتى جستجو کرد. امسال بزرگترين تجمع کارگرى اول مه در جهان٬ دستکم در يک محل٬ در استانبول و ميدان تقسيم ترکيه صورت گرفت. اما اهميت اول مه ايران٬ عليرغم اينکه ماشين سرکوب و ارازل و اوباش سرمايه تمام وقت و تمام قد بسيج بود٬ بيشتر است. اگر در ايران دولت اسلامى به برگزارى مراسم اول مه مانند دولت ترکيه زير فشار رضايت ميداد و حتى بجاى ٢٢٠٠٠ پليس ۶۶٠٠٠ پليس و نيروى ضد شورش هم فراهم ميکرد٬ در ميدان آزادى تهران و مراکز شهرهاى ايران ميليونها نفر زير پرچم کارگران اجتماع ميکردند. اين حقيقتى عظيم است که زير چادر اختناق پوشانده شده است و نديدن آن مهلک ترين اشتباه سياسى است. در روز کارگر ٨٩ معلوم شد زير حجاب اختناق چه ميگذرد. آنچه رخ نشان داد صرفا بخار اوليه آتشفشان عظيمى است که اگر تماما سرريز کند نه فقط ايران بلکه کل منطقه را دگرگون ميکند. در ١١ ارديبهشت ٨٩ کارگران عليه فقر و اختناق سرمايه دارى صدايشان را بلند کردند و کل سياست ايران را حول خود قطبى کردند.
اردوى راست "کارگرى" شد!
دقيقا بدليل وضعيت بحرانى جامعه ايران و بن بست سياستهاى جنبشهاى دست راستى و ضد کارگرى٬ امسال عطف توجه ملوکانه به کارگران ويژه بود. از چند هفته قبل از روز کارگر عمده نيروهاى ارتجاعى و بويژه اصلاح طلبان حکومتى و موئتلفين رنگارنگ شان از سياست جلب کارگران به "جنبش سبز" سخن ميگفتند. هر کدام به زبانى پيشروى جنبش شان را در "يگانگى ملى"٬ "آگاهى ملى"٬ "اعتراض همه اقشار زير پرچم واحد"٬ "چتر جنبش سبز براى همه"٬ و مشخصا طرح مطالباتى براى کارگران در چهارچوب سياست "مطالبه محورى" دانستند. در يک کلام بورژوازى با طوق بردگى ناسيوناليسم و اسلام مانند هميشه نيازمند "جان فدا" براى جنبش طبقاتى خويش است.
در آستانه اول مه٬ از شاهزاده منتظر تاج و تخت سرنگون شده تا حزب مشروطه طرفدار بانک جهانى٬ از ناسيوناليستهاى جبهه ملى تا سکولارهاى سبز و جمهوريخواهان هميشه طرفدار اسلام و آخوند٬ از فرقه هاى اسلامى و غير اسلامى طرفدار "انقلاب دمکراتيک خلق" تا توده ايهاى مخلص حکومت اسلامى٬ از خامنه اى و سران اتاق بازرگانى و محافل شکنجه گر تا آخوند کروبى و مير حسين موسوى همه ناگهان "طرفدار کارگر" شدند! پيامها و فراخوانهائى که طرح شد٬ عليرغم تفاوت در ادبيات٬ همه در يک اصل مشترک بودند: کارگران بايد سرباز منافع بورژوازى شوند تا "توليد ملى" سازمان يابد و "حقوق صنفى" شان متحقق شود. در اين ميان احمدى نژاد قاتل با وقاحت بى حد و حصرى وعده ميداد در سال آتى نه فقط از بيکارى خبرى نيست بلکه کارگران ميتوانند از وفور شغل "انتخاب" کنند که کجا کار کنند!؟
وحشت سرمايه از سوسياليسم
اين پيامهاى ملوکانه حکومتى و شبه اپوزيسيونى و اپوزيسيونى دو مسئله مهم را تاکيد ميکند:
اول٬ کل بورژوازى ايران صداى پاى ارتش عظيم کارگرى را ميشنود و با غريزه طبقاتى اش به آن واکنش نشان ميدهد. قبل از همه خود حکومتيها و قاتلين از "موج سرخ" خبر دادند و با مانور ضد تظاهرات کارگرى به استقبالش رفتند. در سير اوضاع بحرانى روشن شد که نه با روشهاى حقوق بشرى٬ که اسم مستعار بخشهاى مختلف بورژوازى براى دست بدست کردن قدرت سياسى است٬ ميتوان به اين حکومت فائق آمد و نه با "زندگى کردن با جنبش سبز" و مشاعره اسلامى - فلسفى ميتوان حتى خود را حفظ کرد. واقعيت اينست که اصلاح طلبان حکومتى و موئتلفين شان نيازمند خونى تازه و نيروئى موثر در پائين براى چانه زنى در بالا هستند. لذا٬ مانند هميشه٬ کارگر قرار است مرغ عزا و عروسى آقايان شود. اين حکمت تملق کارگرى اردوى راست در آستانه روز کارگر ٨٩ بود. اين تشبثات ارتجاعى تماما شکست خورد.
دوم٬ با بن بست اصلاح طلبان حکومتى و تعميق بحران سياسى٬ وحشت از عروج سوسياليسم در ميان بورژوازى ايران موج ميزند. کنترل نيروى مادى و اجتماعى سوسياليسم تنها با بزنجير کشيدنش در زندان ناسيوناليسم و بازار ممکن است. رژه تملقى که از کارگر راه افتاد البته نتوانست ادبيات فئودالى و ارتجاعى و نگرش ابزارى و ضد انسانى بورژوازى ايران به کارگر را روتوش کند. با اينحال٬ چه آندسته که سنگ "دفاع از توليدات داخلى" و ناراحتى از "واردات بى رويه کالاهاى بنجول" را به سينه زدند٬ و چه آندسته که کاتوليک تر از پاپ شدند و با حذف کامل سوبسيدها طرفداران دوآتشه بانک جهانى و نسخه هاى راست افراطى در ايران اند٬ هر دو٬ راه حلى که ارائه ميدهند ضد کارگرى و ضد کمونيستى است. هر دو٬ عليرغم اختلاف خانوادگى و درون طبقاتى٬ عليه جنبش سوسياليستى طبقه کارگر در سنگر واحدى قرار گرفته اند. هر دو کارگران را براى خروج از بحران همه جانبه موجود٬ براى شکستن بار بحران اقتصادى روى دوش نحيف طبقه کارگر٬ و براى بازسازى اقتصاد ورشکسته سرمايه دارى ميخواهند.
و بالاخره همه اين تقلاها بى آبروئى و شناعت عميق برخى تحليلها را که کارگران را "طرفدار احمدى نژاد" عنوان ميکرد٬ از خود حکومتيها و سبزها تا برخى جريانات فرقه اى و پرت در اپوزيسيون را عريان کرد. پوک و سطحى بودن جامعه شناسى سياسى اى که تحولات اخير را با فرمول "جنگ بالاى شهريها و پائين شهريها" و به اين اعتبار مردم هوادار دو جناح حکومت توضيح ميداد بيش از پيش روشن شد.
اهميت "کارگر دوستى" قلابى جنبشهاى سياسى راست را بايد در متن اوضاع بحرانى جامعه ايران و بن بست همه بخشهاى بورژوازى براى برون رفت از بحران٬ و ضرورت تقابل با "خطر" جنبش سوسياليستى طبقه کارگر که بناگزير عليه فقر و اختناق سر به شورش و انقلاب برخواهد داشت٬ ديد. اين "کارگر دوستى" جنبشهاى طبقات دارا انعکاس وحشت بورژوازى از جنبش کارگرى و تلاشى آگاهانه براى کنترل ظرفيتهاى بالقوه و بالفعل سوسياليسم در ايران است.
کارگران عليه فقر و اختناق
بسيارى از مطالبات کارگران در اول مه امسال جديد نبود. اين مطالبات که بسيار هم اهميت دارند در سالهاى گذشته هم طرح شدند. از حق تشکل و ايجاد سازمانهاى مستقل کارگرى تا برسميت شناسى برگزارى اول مه٬ از مخالفت شديد با کار قراردادى و شرکتهاى انگل پيمانى تا اعتراض به نپرداختن دستمزدها٬ از برابرى و رفع تبعيض تا ايمنى محيط کار و امنيت شغلى٬ از بيمه بيکارى تا محکوميت اخراج کارگران٬ از خواست افزايش دستمزدها تا تعيين حداقل دستمزد توسط نمايندگان منتخب کارگران٬ از حمايت از بخشهاى محرومتر طبقه کارگر از جمله کارگران مهاجر تا اعلام همبستگى با مبارزات کارگرى در جهان و غيره٬ خطوط قطعنامه هاى اول مه در سالهاى اخير بوده است.
آنچه که ويژگى جديدى به اول مه امسال ميداد مقابله قاطع کارگران با فقر و اختناق و اعلام اين اعتراض بطور علنى در مقابل ادارات دولتى بود. مقابله با تشديد فقر طبقه کارگر خود را در اعتراض به سياست حذف سوبسيدها يعنى تعرض اقتصادى دولت اسلامى سرمايه داران بيان ميکرد. مقابله با اختناق سياسى خود را در حمايت از مبارزات برحق مردم از جمله حق اعتراض و تشکل و تحزب و آزادى زندانيان سياسى و اعلام همبستگى با قربانيان سرکوبهاى اخير و خواست محاکمه عاملين و آمرين آن بيان ميکرد. کارگران در بن بست جنبش هاى بورژوائى براى مصالحه در بالا شريک نبودند بلکه به تلاش آزاديخواهانه و سرنگونى طلبانه مضمونى ضد سرمايه دارى دادند. همينطور برخلاف قانونگرائى "خانه کارگر" که امسال هم ميخواست کارگران را سپر جنگ جناحى کند٬ کارگران بطور مستقل و بدون اجازه کسى رسما در مقابل استاندارى و فرماندارى و مجلس و اداره کار و سازمان تامين اجتماعى و وزارت کار و خيابانها جمع شدند. نه فقط اول مه و برگزارى آن را حق خود دانستند بلکه عملا و اثباتا با علم به وجود نيروى وسيع سرکوب و حتى ممنوعيت تظاهراتهاى فرمايشى "خانه کارگر" حکومتى به خيابان آمدند. کارگران هم سد اختناق را شکستند و هم عليه سياستهاى ضد کارگرى فقر و فلاکت تحميل شده صدايشان را بلند کردند. اين مهمترين رويداد سياسى سال اخير و دقيق ترين پلاتفرم سياسى است که منافع اکثريتى عظيم را نمايندگى ميکند. سياستى که کل بورژوازى ايران در حکومت و اپوزيسيون را دور ميزند و يک افق و يک رهبرى راديکال و آلترناتيو را در مقابل جامعه ميگذارد. طبقه کارگر براى پيروزى دراين مسير کم مانع ندارد اما ١١ ارديبهشت ٨٩ نقطه عطفى بود که شماى صفبندى سياسى واقعى جنبشهاى اجتماعى و طبقاتى را روشن کرد.
حزب اتحاد کمونيسم کارگرى اين چشم انداز را به فال نيک ميگيرد. حزب به کارگران و فعالين کارگرى٬ به زنان و مردان آزاديخواه و برابرى طلب٬ به دانشجويان چپ و کمونيست که بويژه در دانشگاه و در خيابان با کارگران يکصدا عمل کردند درود ميفرستد. حزب بعنوان بخشى لاينفک از اين جنبش عظيم ضد سرمايه دارى تمام تلاش و انرژى خود را در خدمت پيشروى و پيروزى اين جنبش قرار داده است. ١١ ارديبهشت ٨٩ کارگران سد را شکستند. بايد براى جارى شدن سيل و جارو کردن کل حاکميت سرمايه دارى ايران و پيروزى تمام عيار سوسياليستى تلاش کنيم. طبقه کارگر براى آزادى خود تنها ميتواند بعنوان رهبر آزادى جامعه بميدان بيايد. *
2010-05-04